از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

ببینید این کلیپ رو
ببینید این کلیپ رو ...

کلیک

ببینید این کلیپ رو
ببینید این کلیپ رو ...

عمر کوتاهه
این فرصت رو از دست ندین
ببینین این کلیپ رو
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۰
حبیـ ـب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۴
حبیـ ـب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۰
حبیـ ـب
اینی که میگم مال چند سال پیشه:

صندلی عقب نشسته بودم، پشت راننده
خوابم برده بود
چشمم رو که باز کردم، دیدم تو آمبولانس دراز کشیدم
تعجب کردم
پرسیدم چی شده؟
کسی جواب نداده
دیدم رو دستام خون چکیده
به لباسم نگاه کردم، سرخ بود و پر از لکه های درشت خون...
------------------------------------------------------------------------------

بعضی موقع ها تو زندگی، آدم گم میشه و اشک میریزه از گم شدن
بعضی موقع ها تو زندگی، آدم پاشو کج میذاره و افسوس میخوره ازکج رفتن

امّا بعضی موقع ها هم هست تو زندگی، که آدم خوابش میبره انگار
نمی فهمه داره کج میره
حس نمی کنه اشتباهاتش رو
نمی فهمه روز به روز داره از خدا دورتر میشه و گند میزنه به روحش
انگار یه چیزایی میفهمه ها، امّا ترجیح میده چشماشو ببنده و بخوابه
مثل حس ترجیح خواب به بیدار شدن تو صبح جمعه، وقتی ساعت زنگ میزنه امّا خاموشش می کنی...

می ترسم
می ترسم وقتی روز قیامت از خواب خرگوشی بیدار میشم، بشه مثل همون روزی که از خواب بیدار شدم و دیدم خون آلودم!

دعام کنین
از رحمت ایزدی کلیدی باید ...
۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۱
حبیـ ـب



عبدالقادر گیلانی را رحمه الله علیه دیدند در حرم کعبه روی بر حصبا(ینی سنگریزه) نهاده همی گفت:
خدایا! ببخشای، وگر هر آینه مستوجب عقوبتم در روز قیامتم نابینا برانگیز تا در روی نیکان شرمسار نشوم.


روی بر خاک عجز می گویم

هر سحرگه که باد می آید


ای که هرگز فراموشت نکنم

هیچت از بنده یاد می آید؟

-------------------------------------

پ.ن:در بازار اصفهان، چشمم به دنبال تابلوهای خطاطی ای می گشت که چیزی باشند غیر از و ان یکاد و هفت قل. چیزی غیر از این آیاتی که ما برای چشم نخوردن به در و دیوار آویزان می کنیم!


آیه ی روشنگری، حدیث زیبایی یا بیت دلنشینی

مغازه ای رو دیدم که پر بود از ابیات منظوم و آثار منثور، نگاشته به خطی خوش


تابلوی زیبایی داشت، که این حکایت گلستان (که در اول پست آوردم) رو به خطی چشم نواز نگاشته بود.

اون حکایت نگارین نگاشته به اون خط ، ذهبی بود، آراسته به تذهیب

دیدم همون چیزیه که من میخوام.

شادی چشمه ی دل، جوی لبخند رو از لبم لبریز کرد

حسابی به دلم نشست

و خوشحال کننده تر از همه این که قیمتش هم به نسبت خیلی مناسب به نظر می رسید

امّا...

دست در جیبم کردم

دیدم پول کافی ندارم، دست ما کوتاه و ...


از اون روز به بعد در خاطرم حک شد و در ذهنم باقی موند.

نداشتن پول برای خرید تابلو؟

خیر،

دو بیت آخر حکایت رو عرض می کنم که جلوی مغازه زیر لب زمزمه می کردم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۱۱
حبیـ ـب


با دوست شاعری سخن می گفتیم


چیزی در این مضمون می گفت این لذتی که در خوندن و فهمیدن یک شعر برای من هست، قابل قیاس با ثروتمند بودن و بهره مندی از همه ی نعمت های دنیا نیست، قابل قیاس با هیچ چیز دیگه تو دنیا نیست


راست می گفت به نظرم

مثلا نگاه کنین به این بیت حافظ که دقایقی پیش خوندم:


دیده ی ما چو به امید تو دریاست چرا

به تفرج گذری بر لب دریا نکنی


ببین چه کرده!

میگه چشم ما، از اشک و گریه به امید تو، شده دریا!

تو چرا تو این تعطیلات آخر هفته یه سر نمیری لب دریا آخه؟


یا مثلا نگاه کنین به این بیت سعدی با مضمونی مشابه:


دل همچو سنگت ای دوست، به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی!


اوفففففففف!

چه کرده سعدی!

دل سنگ ... سنگ آسیاب...

آب چشم سعدی...رودخونه ای که آسیابو می چرخونه...

گشتن و تغییر کردن دل...گشتن و جرخیدن سنگ آسیاب...


+اگر بیت زیبایی در ذهنتون هست که زیباییش یا معناش شما رو تحت تاثیر قرار داده، لطفا در کامنت ها بگین تا همه استفاده کنیم


++ به قول یه نفر، اینا دلخوشیای ماست!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۳۴
حبیـ ـب


و حرمله

دیگر سوار اسب نمی شود

و حرمله

دیگر تیر سه شعبه با خود بر نمی دارد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۹
حبیـ ـب

حس می کنم راهزن وقتم!

حس می کنم وقتی کسی عادت می کنه به گشتن توی وبلاگای ضعیفی مثل این وبلاگ، داره فرصتش رو از دست می ده

داره وقتش رو میسوزونه

چون تو همین وقت میتونه کارهای مفیدتر انجام بده

کارهایی که انجام نداده


دست کم، مثال های خیلی ساده و واضحی در این مورد هست

چند نفرمون قرآن رو ختم کردیم؟

خب یه درصدیمون

حالا یه مرحله بریم بالاتر

چند تامون یه دور نهج البلاغه رو کامل خوندیم؟

چند درصدمون صحیفه ی سجادیه رو خوندیم؟! (اصلا کاملش رو بی خیال، چند تامون تا حالا لاشو باز کردیم؟)

چند تامون مثنوی معنوی رو به پایان بردیم؟

آیا قرآن خدا ارزششو نداشت که یه دور با تفسیر بخونیمش؟

تو زندگیمون چند ساعت به خوندن این وبلاگ ها گذشت، چند ساعتش به خوندن قرآن؟


هوم؟


تازه خوندن این کتاب ها فقط یه مثال بود

هزار و یک کار مفید دیگه ای که میتونیم انجام بدیم به کنار!


بعله، خودمون رو خوب بلدیم گول بزنیم و توجیه کنیم

کما این که برای بقیه ی کارامون توجیه پیدا می کنیم

برای ولو شدن پای تلویزیون

برای ول چرخیدن بی هدف تو اینترنت

برای ریفرش کردن پیج هایی که میدونیم قرار نیست به زودی چیز جدیدی توش بیاد

کلّی میشینیم به فشردن دکمه ی F5 ، در انتظار این که کامنتمون پاسخ داده بشه!


حس می کنم من، نه تنها این وسط خودم این اشتباهات رو مرتکب میشم، بلکه خودم هم شدم راهزن وقت!


یه بار دیگه سوالات bold شده رو مرور کنین، ببینین جواب قانع کننده ای براش دارین؟

من که ندارم

حقیقتا ندارم...


پ.ن: آیه ی 30 سوره ی فرقان :

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا


و (در آن روز) فرستاده خدا گوید: اى پروردگار من، همانا قوم من (امت من از زمان بعثت تا آخر دنیا) این قرآن را متروک گذاشتند (و از درک معارف و عمل به آن اعراض نمودند)


پ.ن2: بی خیال شدن این پست و ارسال نکردنش و اصلا فکر نکردن بهش برام خیلی خوش آیند تر بود، ولی یه دفعه هم که شده میخوام کاری که به نظرم درست تره رو انجام بدم!


پ.ن3: حکایت وبلاگ های مفید جداست. حکایت وبلاگ های آموزنده جداست. حکایت وبلاگ های ارزشی و وبلاگ های آموزشی جداست

ولی حکایت خیلی از وبلاگ ها همینه

نمی گم کسی نباید وبلاگ داشته باشه، نه

ولی برای خودم مسجّله، که شخص من، هم وبلاگ نویسیم اتلاف وقته، هم وب گردیم، و پیشاپیش حس می کنم حسرت تک تک لحظه هایی که تو یوم الحسره به خاطر به هدر دادنشون حسرت خواهم خورد!

این پست، شاید به نوعی عصیان من باشه، از عادت های وبگردی ای که بهشون دچار شدم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۱
حبیـ ـب