از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

بالا و پایین

پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ق.ظ

گاهی از دور زمان به تنگ میام

که چرا فلان چیز اونطوریه

چرا فلان مشکل، فلان غم و فلان درد و مصیبت برای من هست

یاد آوری این حکایت سعدی، آدم رو کمی آرام و شاکر می کنه، 

و به یاد آوردن افرادی، که همین وضع ناراضی کننده ی امروز ما، آرزوی اون هاست.

 

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم (کفش نداشت و پولی هم نداشت یه کفش بخره) . به جامع (مسجد جامع) کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.

 

مرغ بریان به چشم مردم سیر

 

کمتر از برگ تره بر خوان است

 

وآن که را دستگاه و قوت نیست

 

شلغم پخته مرغ بریان است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۹
حبیـ ـب

نظرات  (۲)

درود بر حبیب خدا

هر چند هزار تا چیز برا شاکر بودن هست متاسفانه من شخصا دقیقا به همون چیزی می چسبم که باعث رنجش روحم هست 

پاسخ:
درود بر شما

یه حکیمی رو دیدم،
همین که اول بار من رو دید، صفاتم رو بر شمرد و ویژگی های اخلاقیم رو دونه به دونه توضیح داد،
و یکی از اون ها این بود، که زیاد حرص می خوری
گفتم خب چه کنم که انقدر حرص نخورم؟ گفت از عقلت استفاده کن! حرص نخور!

حالا حکایت همینه

۳۰ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۱ گمـــــــشده :)

چه خوبه با این چیزا حال دلتون خوب میشه

پاسخ:
یه چیز خیلی ناپیدا ولی خیلی مهمی این وسط

این که آدم، ته ته ذهن و قلبش
تو اتاق فرماندهی وجودش، اون عمق درونی، 
دست از انتظار کشیدن برای این که یه شخص دیگه یا یه عامل بیرونی حالش رو خوب کنه برداره، 
وتصمیم بگیره خودش حال‌ رو خوب کنه

این تصمیم ناپیدا، باعث میشه بگرده دنبال چیزی که حالش رو خوب کنه

ناپیداست ولی بی نهایت مهمه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی