از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است


زنگ ساعت، خبر میده که پاشو! طلوع آفتاب نزدیکه! نمازت قضا میشه!


شیطان با صدای دلفریبی نجوا می کنه که 5 دقیقه دیگه هم بخواب، هنوز وقت هست ...

نگاه به اوقات شرعی گوشیم می کنم. پاسخ می دمش که راست میگی! 10 دقیقه مونده تا طلوع! 5 دقیقه بیشتر میخوابم...


5 دقیقه دیگه بلند شدم و به سرعت برق وضو گرفتم و نماز رو خوندم و چند ثانیه بعد از طلوع آفتاب نمازم تموم شد

گوشی رو نگاه کردم که خب! شکر خدا هم خوابیدم هم نمازمو خوندم!


کمی دقیق تر میشم،

اوقات شرعی گوشیم اشتباها به افق تهران تنظیم شده

یعنی اگر همون اول بلند می شدم، نمازم قضا نمی شد، اما بعد از 5 دقیقه خواب، موقعی که بیدار شدم خورشید طلوع کرده بود


تا کی نجوای اهرمن رو به نوای سروش ترجیح می دم؟

حکایت این نماز، حکایت روزهای زندگی منه

خدا رحم کنه به آخر و عاقبت من و امثال من، که تو شیرینی خواب غفلت، زندگیمون قضا میشه ...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۴۴
حبیـ ـب