تناقض و حقایق زندگی ساز
یک حالی هست، که قطب آغازش در من، از دوران نوجوانی بود
علاقه به فداکاری
شهادت
دادن جان و مال در راه خدا
بخشش دارایی و کمک به دیگران
یک حال دیگه ای هست، که چند سالی ست شروع شده و قطبش در بزرگسالیه
اقتصاد
جمع سرمایه
پول جمع کردن برای خرید امکانات زندگی
پول جمع کردن به امید خرید خونه و ماشین
صرفه جویی
پول در آوردن و پول جمع کردن و اضافه کردن دارایی ها به منظور تامین لوازم رفاه و زندگی
این دو قطب، گاهی مقابل هم قرار میگیرن
مثلا در قطب اول، من در نوجوانی اندیشه ای داشتم، که امیرالمؤمنین چون حاکم جامعه بودن، منطبق با ضعیف ترین قشر جامعه زندگی می کردن. من هم اگر روزی صاحب کاری باشم، منطبق با ضعیف ترین زیردستانم زندگی خواهم کرد
در قطب دوم اما، اینطور میگم که مثلا ممکنه من یه کاری شروع کنم و یه کارگر هم بگیرم. اگر اون ماشین نداره، دلیل نمیشه من برای خودم یه ماشین حداقلی تدارک نبینم! و اگه قرار باشه من در حال بخشش و انفاق باشم پس کی پول جمع کنم و ملزومات حیات طیبه!!! رو فراهم کنم؟
در وجود خودم میبینم تقابل این دو قطب رو
ولی سوالم اینه
آیا این، گذر از ایده آل گرایی که ریشه در نوجوانی داره هست، به واقع گرایی که ریشه در میانسالی داره؟
یا گذر از پاکی و آزادگی از دنیا در نوجوانی، به گرفتاری در حرص و طمع که ریشه در پیری و محافظه کاری و دنیاطلبی داره؟
به عبارت دیگه، دارم بزرگتر و عاقل تر میشم؟ یا حریص و طماع و آلوده ی دنیا؟
نظر قبلیم غلط تایپی زیاد داشت
عذرمیخوام
من دوروبر خودم دارم میبینم که آدم هرچه قدر سنش بالاتر میره چه قدر دنیا پرست و پول پرست و وابسته به پول و... میشه
تا جوانیم باید روی خودمون کار کنیم که سن مون رفت بالا گرفتار نشیم