3 نفریم
اولی سیاه پوشیده،
دومی هم زیر پلیورش سیاه پوشیده
می گم: " من سیاه نپوشیدم ولی عوضش دلم سیاهه"...
3 نفریم
اولی سیاه پوشیده،
دومی هم زیر پلیورش سیاه پوشیده
می گم: " من سیاه نپوشیدم ولی عوضش دلم سیاهه"...
+هرچند چاقوی ابراهیم نبرید گلوی اسماعیل رو،
اما تیر درید گلوی اصغر رو ...
مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار(دامپزشک!) رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای میکند در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور(قاضی) بردند. گفت برو هیچ تاوان نیست، اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. مقصود ازین سخن آنست تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد به نزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد.
ندهد هوشمند روشن راى
به فرومایه کارهاى خطیر
بوریا باف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر