از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

دو تا پرنده داشتیم، محبوس در قفس
دونشون دادیم
آبشون دادیم

یه روز در اثر یه اتفاق در قفس ناخواسته باز شد
تو یه چشم به هم زدن،
جفتشون پر زدن و رفتن...

فهمیدم قفس وفا نمیاره...

کفتر اگه جَلد میشه، حکایتش فرق می کنه
آبش میدی، دونش میدی، میبریش بیرونو ببینه، یواش یواش میذاری پر بزنه، تا این که جلدت میشه

ولی قناری رو که بذاری تو قفس،
هر چقدر هم آب و دونش بدی، جلدت نمیشه!

باید با این که آب و دونش میدی، بذاری پرواز کنه تا برگرده ...

این مطلبو سنجاقش کنین به ...
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۵
حبیـ ـب



+دیدین سحر قبل از اذان صبح تو حرم امام رضا آواز پخش می کنن؟ ...
باد سحری می وزه تو صورتت،آواز سحرگاهی می پیچه تو گوشت، و حرم رضوی پدیدار میشه در چشمانت؛ و نشاط لبریز میشه در قلبت ...

++دوستان، اگر ممکن شد از دعا فراموش نفرمایید، که سخـــت محتاجم...
کسی از دوستان اگر اخیرا عازم مشهده، سلام ما رو هم برسونه ...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۲۶
حبیـ ـب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۰۵
حبیـ ـب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۵۵
حبیـ ـب


یه اسب

یه اسب سرکش

یه اسب وحشی


همیشه در اصطبل روزمرّگی حبسه

امّا گاهی،

شیهه می کشه

طغیان می کنه!


اسب درونم رم کرده!


دلم میخواد همه چی رو، همه ی کارها رو، همه باید ها رو، همه ی برنامه ها رو رها کنم

یهو بی خبر، ناپدید بشم!

فرار کنم به کوه!

به شیب های تند!


فرار کنم به جنگل بالای کوه!

فرار کنم به صنوبر!


فرار کنم به دشت

فرار کنم به شالیزار

فرار کنم به کاه های دسته شده!


فرار کنم از خودم

فرار کنم از همه چیز

فرار کنم به ساختمون گلی امام زاده...


پ.ن: سفر کاری، گاهی دست کمی از تبعید نداره!


بعدا نوشت: عهد امروز که من نیستم، رفقای قدیم جمع شدن و اس ام اس دادن که بیا بریم دریا! :(((

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۴۳
حبیـ ـب