از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

۳۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

کلیک

ترس من،
از سوالی نیست که جوابش رو نمی دونم

بالاخره دیر یا زود جوابش رو پیدا می کنم

ترس من،
از سوالیه،
که میدونم جوابی براش ندارم

إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۷
حبیـ ـب


هر چند این زمستون از بهاری ترین زمستون هایی بود که دیدم اما،

تا الآن سردترین زمستون عمرم بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۵۳
حبیـ ـب


در بین سازهای ایرانی،

عود (بربط) رو خیلی دوست دارم


صداش خیلی به دلم می شینه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۳۸
حبیـ ـب

یک سری از احساسات هستن که سطحی و موقتی هستن

مثلا جوگیر شدن،

ناراحت یا خوشحال شدن ناگهانی از اتفاقی،

یا عصبانی شدن


گاهی هم هست، که این احساسات، عمیق هستن


به نظرم میشه اینطوری فرقشون رو تشخیص داد که،

وقتی یه چرت یکی دو ساعته بزنی، یا یک خواب خوب شبانه داشته باشی،

از خواب که بیدار شدی، اون احساسات سطحی و گذرا یادت میره

منتهی احساسات عمیق نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۶:۲۶
حبیـ ـب

 

الهی و ربّی!

مَن لی غیرُک،

اسئلُهُ کشف ضُرّی،

والنّظر فی امری ؟

 

ترجمه ی فارسیش؟

من با این مصرع ترجمه ش می کنم

"جز آستان تو ام در جهان پناهی نیست..."
--------------------------------------------------------------------------------

 

ای باران- علیرضا قربانی

اگه حال ندارین، 1 دقیقه ی اولش رو فقط گوش بدین

تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۰۳:۱۴
حبیـ ـب



می گه که، آقا تو هر جور حساب کنی، آیفون یه چیز دیگه ست

سرعتش واقعا قابل مقایسه با گوشی های دیگه نیست

من فکر می کردم به پولش نمی ارزه، ولی یه 24 ساعت دستم بود، دیدم واقعا سریعه!


پاسخ گفتم که،

والا من بدم نمیاد که،

رو سقف خونمون یه هلیکوپتر آپاچی داشته باشم،

بعد با اون این ور و اون ور برم

واقعا سریعه!

اصلا قابل مقایسه با تاکسی نیست!


:))

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۳۹
حبیـ ـب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۳۷
حبیـ ـب

خیلی پسر گلی بود


فامیل ما بود، اما ساکن تهران بودن.

پدرش مغازه دار بود.

تو تهران، یکی دو تا فامیل بیشتر نداشتن


بچه ی باشعوری بود،

خیلی با شعور


مکث های طولانی وسط سمفونی بتهوون رو می فهمید،

فیلم مرد 1900 رو می فهمید،

پسر اهل دلی بود (و هست)


درسش خوب نبود

کنکور سراسری رو که داد،

هر چی خانواده اصرار کردن، کنکور آزاد شرکت نکرد

چون نمی خواست خرج دانشگاه، به پدرش فشار بیاره


خیلی نگذشت، که تو یه تصادف،

تو یکی از این قوطی حلبای آدم کش،

تو جاده،

مادرش بیوه شد،

دادشش یتیم،

و خودش مرد خانواده


قید درس رو زد

مثل مرد، پا شد رفت مغازه ی باباش رو دست گرفت و تو بازار سری بلند کرد و خرج خونواده ش رو داد

شد تکیه گاه مادرش و پدر برادرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۴۰
حبیـ ـب


خلاصه که، یه وقت هایی هست که میتونی بگی:
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم باشد






ولی یه وقت هایی هم هست که فقط میتونی بگی:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو ره اختیار نگشوده ست

جالب این که شاعر هر دو بیت یکیه (حافظ)

به هر حال، آدم باید زورش رو بزنه
حالا هر چی شد شد دیگه

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۴
حبیـ ـب



البته خوب یه زمان هایی هم هست که واقعا تلاشت رو هم که بکنی، باز کاری از دستت بر نمیاد!
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۴۶
حبیـ ـب