از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

نازنینا تو به پای من جوانی داده ای

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ق.ظ

تو یه برنامه ی تلویزیونی تصاویری نشون میداد از یک بازی قدیمی خاطره انگیز به نام  Doom که در ایران به اسم "قلعه" معروف بود



من بازی رو در عنفوان کودکی بازی کرده بودم پشت کامپیوتری که یادم نمیاد کجا بود


پدر تا تصویر بازی رو دیدن، گفتن اِ ! این بازیه!

چقدر وقتمون رو گرفت!


من انگشت به دهان! که مگه شماها هم بازی کامپیوتری کردین؟

کاشف به عمل اومد که بله! پدر بزرگوار ما در ایام شباب در حدود بیست سال پیش، اون زمان که کامپیوتر هم کم بود چه رسد به بازی کامپیوتری، بازی رو بارها بازی کرده بودن!


معمولا بچه ها بیشتر از والدینشون از کامپیوتر سر در میارن، اما من تا یادم بوده، پدرم بیشتر و پیشتر از من به چم و خم های کامپیوتر وارد بود! اکانت فیسبوکش رو زمانی ساخت که من هنوز نمی دونستم فیسبوک چیه، و اعضای محترم کمیته فیلترینگ هم نمی دونستن احتمالا، چون فیلتر نبود اون موقع!


القصه، دیدم انگار یادم رفته که پدر من هم روزگاری جوان بوده!

فکر کردن به خاطرات کودکی، از جوانی های پدر و مادرمون، تا الآن که موی سپید کردن پای بزرگ کردن ما، و مرور کردن تصاوری که از جوونیشون تو ذهنمون مونده، عین این میمونه که با دکمه ی وسط موس، صفحه ی زندگی عزیزترین کسانت رو از بالا تا پایین اسکرول کنی


انگار همین دیروز بود، که پدر من رو روی دوشش میذاشت...

اون موقع که کوچیک بودیم، چقــدر پدر بلنــد بود


هنوز هم که هنوزه، جایی بلندتر از دوش پدرم نایستادم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۷
حبیـ ـب

نظرات  (۸)

۲۸ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۱۶ دچارِ فیش‌نگار

اون موقع که کوچیک بودیم، چقــدر پدر بلنــد بود...

پاسخ:
بعد از دوران کودکی که پدر در نظرم قوی ترین مرد دنیا بود،
 یک دورانی پیش اومد در نوجوانی، که در جست و جوی استقلال و یافتن هویت خودم، نگاهم تغییر کرد. از زیر سایه ی پدر به در اومدم و خودم شدم
بعدتر که زمان گذشت، وقتی شدم آن چه شدم، و قیاس کردم قامت خود رو با قامت پدر، دوباره رسیدم به همون نگاه اول
به به به بازی :))))
بابا هم بلهههه !فقط بروز نمیدن!
پاسخ:
چرا،
سوال کنین بروز هم میدن!
منتهی تا قبل این هر چی بازی تعریف کرده بودن از عصر آنالوگ بود، این یکی که از عصر دیجیتال بود شگفت زده م کرد!
هععععععععععععی
شما از آبان می نوشتید من خبر نداشتم :|
فک می کردم تو مرخصی هستین
پاسخ:
تازه چندتا پست هم پاک کردم تو این مدت!
بودم، ولی دیگه از دستم در رفت!
۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۱ مردی بنام شقایق ...
آره والا

جوونم جوونای قدیم

حالا تصورش رو بکن بعدیای ما چی میشن!!!

خدا سلامتی بده به قدیمیا
همشون...

+
هر جوانی که به دل عشق ندارد مُِردَست...
پاسخ:
خدا حفظ کنه قدیمیا رو

و رحم کنه به بعدیایی که قدیمیاشون میشیم ما!!!

+ فاتحه مع الصلوات ...
سلام

یادش به خیر

این بازی رو سال اول دبیرستان بازی کردم

اون هم در اولین روزی که با کامپیوتر کار کردم!

یادش بخیر....
پاسخ:
سلام رفیق

پس شما هم کهنه کاری در این عرصه!
یاد باد آن روزگاران یاد باد!

 پس لحتمالا،
باید prince of persia  ورژن 189 رو بازی کرده باشی (یه سرچ کن عکساشو ببینی یادت میاد!)
در جواب اون پیر پیر است گرچه شیر بود...اینم بگم که شرح حال پدربزرگتونه که میگه: شیر شیر است گرچه پیر بود
پاسخ:
یک تار موی گندیده ی این شیران پیر، ما ارزه به صد تا گربه ی جوان!
۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۳۴ مردی بنام شقایق ...
سلام

شبیه این مکالمه رو ما تو جریان رزمی داشتیم!
اون اوایل که رزمی میرفتم یه بار داشتم تو خونه شلنگ تخته مینداختم و فکر میکردم دارم تمرین رزمی میکنم!!!

بعد به بابام گفتم میشه مشت بزنی به سینه و شیکمم که سفت بشه؟

گفت باشه

آقا چند تا مشت زد ته تکنیک و قدرت!
اشکم دراومد ولی بروی خودم نیاوردم

گفتم مگه شما هم بلدی ازین کارا!؟

بعد فهمیدیم بع له
آقا خودشون تو جوونی اهل دل و رزمی کار بودن!!!

ما هم هنوز مشتی محکم تر از مشت بابامون نخوردیم :)
پاسخ:
سلام

انصافا جوون هم جوون های قدیم!

من در باب زورآزمایی با پدربزرگم چیز مشابهی رو تجربه کردم

دستان قوی ای دارم
یک روز که مدت کوتاهی ورزش کرده بودم و احساس بروسلی بودن بهم دست داده بود، دوره افتاده بودم و عضلات کول (این پشت گردن بین دو تا کتف) همه ی اقوام رو می گرفتم و فشار میدادم و دادشون در میومد! بعد می گفتم شما عضلات من رو بگیرین و فشار بدین، و کسی زورش نمی رسید!

پدربزرگ که این صحنه رو دید و مشاهده کرد که ما ضعفای قوم رو زیر یوغ ستم گرفتیم، خندید و گفت بیا پشت من رو فشار بده!
آقا گرفتیم،
همه ش ماهیچه و سفت!
هر چی فشار دادیم، پدربزرگ خم به ابرو نمی آورد!

بعد گفت حالا نوبت منه!
چشمت روز بد نبینه
یه فشاری داد، به ثانیه نکشید که جیغم رفت هوا!

بعدها فرمودند که در جوانی، خیلی سخت و زیاد کار کشاورزی می کردن!
بماند که کشتی گیر هم بودن اون ایام!

حالا باز یه شاعر گمنامی موسوم به سعدی بگه "پیر پیر است گرچه شیر بود!" جوون روغن نباتی ندیدی آقای سعدی!

پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است!
هی...عنوان...
+نمیتونم به این فکر کنم که روزی مامان و بابام پیر میشن...
پاسخ:
البته اصل عنوان، مصرعی از شهریار بود که "نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم"، که مهندسی معکوسش کردم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی