از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

تلخ و شیرین های مسیر روزانه (1)

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۲۲ ب.ظ

از کوچه ی پشتی بیمارستان که رد می شدم، دیدم آمبولانسی دنده عقب گرفته و داره از عقب میره سمت در پشتی بیمارستان

دقت کردم، دیدم نوشته مخصوص حمل متوفّی


سرعتم رو کمی بیشتر کردم!


از کنار آمبولانس که رد می شدم، چهره ی آشنایی دیدم

سرعتم رو کم تر کردم تا ببینم خودشه؟


لباس سیاه پوشیده بود

چقدر لاغر شده بود


چند لحظه تو صورتم نگاه کرد، مطمئن شدم خودشه


معلم زبان مدرسه مون بود؛ ح.


جلوتر رفتم و سلام کردم


به رسم ادب، لبخندی تصنّعی زد (فکر کنم تصنّعی ترین لبخند عمرش بود)

حال و احوالی پرسیدیم،

و خداحافظی کردم


فکر کنم بدموقع ترین احوال پرسی عمرم بود!

موقع تحویل گرفتن جنازه!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۱
حبیـ ـب

نظرات  (۱)

هر روز باد می‌برد از بوستان گلی
مجروح می‌کند دل مسکین بلبلی
مألوف را به صحبت ابنای روزگار
بر جور روزگار بباید تحملی...
پاسخ:
بار غم عشق او را، گردون نیارد تحمل
چون می تواند کشیدن، این پیکر لاغر من؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی