ز اشک پرس حکایت که من نیم غمّاز
آیات قبلش در مورد جهاد بود،
در مورد اونایی که نامردی کردن و رفتن به جنگ رو پیچوندن؛ اونایی که واقعا عذر موجه داشتن ، و اونایی که واقعا میخواستن برن اما نتونستن و ...
از این آیه خیلی خوشم اومد
از این که خدا تو کتابش، از اون چشم های خیس یاد می کنه و اون اشک ها از نگاهش پنهان نمی مونن:
وَلاَ عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ یَجِدُواْ مَا یُنفِقُونَ﴿آیه 92 سوره ی توبه﴾
و (نیز) ایرادی نیست بر آنها که وقتی نزد تو آمدند که آنها را بر مرکبی
(برای میدان جهاد) سوار کنی گفتی مرکبی که شما را بر آن سوار کنم ندارم (از
نزد تو) بازگشتند در حالی که چشمانشان اشکبار بود، چرا که چیزی که در راه
خدا انفاق کنند نداشتند. ﴿آیه 92 سوره ی توبه﴾
سلام
خب پس جواب چند پست قبل تون رو یافتین دیگه خداروشکر