شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ
Never look down on anybody unless you're helping them up (کلیک)سعدی علیه الرحمة، در باب هشتم گلستانش حکایتی داره به مضمون همین جمله، بدین شرح که:
درویش ضعیف حال را در خشکی تنگ سال مپرس که چونی الا بشرط آن که مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش.
خری که بینی و باری به گل درافتاده
به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش
کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد
میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش
۳
۰
۹۳/۰۹/۰۸
حبیـ ـب
پاسخ:
اوه اوه اوه!
عجب داستان هایی!
مشتاقانه منتظر باز شدن پنجره هستیم!
پاسخ:
کاش اینا رو تو وبلاگ خودتون پست می کردین
حیفه تو نظرا خاک بخوره
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد...
همه کارم ز خود شعری به خودسوزی کشید آخر! :))
ما از این حوصله ها و سلیقه های دخترونه نداشتیم!
با مداد یا هر چی دم دستمون میومد رو کاغذ مینوشتیم!
گاهی هم می گفتیم و نمی نوشتیم!
حسام الدین چلپی ای هم دم دستمون نبود تند تند یادداشت کنه ! :))
خب خدا رو شکر پس
هواش رو داشته باشین، ان شاالله آدم مفیدی برای جامعه بشه
خیلی ها هستن که هم ریاضی دوست دارن، هم ادبیات. مثال هم اگه بخواین، دکتر حسابی!
طلافروش رو؟ باشه نَگین نِگین خانم! :))
پاسخ:
نابغه ایه که!
رشدش بدین
نگران نباشین
اگه درساشو به زور میخونه حتما شعرها رو با علاقه میخونه!
+شعرهاتون رو آتیش زدین؟
اسم چنگیز خان بد در رفته!
حال داشتین جمعشون کردینا! من عموما گمشون می کردم!
++طلافروش رو نگفتین از کجا اومد! :))
+++منم پشت بند شاعر، خلبان رو هم به عنوان شغل محبوبم می گفتم! صرفا چون اون موقع سریال سیمرغ میدیدم! :)))
پاسخ:
این گودزیلاتونو اگه یه روز نخواستین من با کمال میل به فرزندخوندگی قبولش می کنم! :)))
اون بیتی که نوشتند،یک بیت زیبای فلسفی است. شکل شاعرانه ی این عبارته: فاقد شیء معطی شیء نمی شود
+کتابای خوبتون رو بذارین دم دستش
ادبیات کلاسیک بدین دستش پایه ش قوی شه
گلستان علی الخصوص
حالا که استعدادش رو داره، بذارین جذب کنه مطالب رو
جلوتر که رفت، کتابای سنگین تر بهش بدین. هم از نظر معنایی (مثل مثنوی) ، هم از لحاظ پیچیدگی نثر (مثل تاریخ بیهقی)
ان شاالله که سعادتمند بشه
++هی دارم با خودم فکر می کنم چطوری نویسنده رو با طلا فروش همزمان آرزو کردین؟ :))))
ما هم کلا تو توهم شاعری و نویسندگی نرفتیم و به خوانندگی رضایت دادیم
پاسخ:
تاج بی بی پنجره ی خودشو که بسته
اقلا این جا میاد لب پنجره ی ما یه حال و احوالی می کنیم!
پاسخ:
در حفظ شعر استعداد زیادی دارم
تصمیم گرفتم تا ماه دیگه گلستان رو کامل حفظ کنم
اون اتاق خواب بزرگه مال منه! چمدوناتونو جمع کنین کم کم! :))))))
مم آرزو داشتم پدر یا پدربزرگم برام شاهنامه بخونه!
یکی از فانتزیام اینه که نوادگانم رو جمع کنم زیر کرسی، براشون شعر بخونم!
حس پدرتون رو کاملا درک می کنم! :(
پاسخ:
متاسفانه کسی از شعرهای ما استقبال نکرد! پدر ما هم بر خلاف پدر شما هیچ علاقه ای به ادبیات نداشت!
ما هم دیگه به ندرت شعر گفتیم! اون ها رو هم گاهی تو کاغذی گوشه ی دفتری چیزی نوشتیم که گم و گور شد!
حافظه ی درست و درمون هم نداریم که یادمون بمونه! شعرهاش هم خیلی به درد بخور نبود که یادم بمونه اصلا!
این شد که با این که تو 6 سالگی وقتی همه می گفتن میخوان پلیس بشن من می گفتم میخوام شاعر بشم، نشدم!
آدم خودش رو میشناسه. استعداد شاعر خوب شدن رو هم نداشتم، و ادبیات عرصه ی آدم های متوسط نیست!
پاسخ:
من ولی قرص برنج دارم، ولی فک کنم خودم بخوام بخورمشون! :)))
اشکالی نداره
باید جبران کنین این ها رو!
فرصت هست هنوز!
پاسخ:
اون که داداش تنیتون بود، تا 4 سال میخواستین بکشینش! وای به برادرخونده! :))
من وقتی 8-9 سالم که بود اولین شعرم رو سرودم!
ماژیک رو فروع کافی؟ :(((
کتاب سوزوندین؟ :(((
اون وقت مردم به چنگیزخان بد و بیراه میگن!
انصافا در ازای این جنایاتی که در حق پدرتون کردین، چند تا شعر درست و درمون حفظ کنین، بلکم یه مقدار به زندگی و فرزندش امیدوار بشه!
خودم بهتون تقلب می رسونم!
پاسخ:
یه صحبتی بکنین باهاشون بگین به فرزندخواندگی قبول می کنن منو؟ :((
رحم میکنه به شما، و الا به شما هم میتونه به همون نسبت تیکه بندازه!
+تمایل دارین من هر از چندگاهی چند تا حکایت برسونم بهتون به عنوان تقلب که تو صحبت با پدرتون ازش استفاده کنین؟
++ این کارایی که شما تو عمرتون با این کتاب ها کردین در رده ی جنایات جنگی محسوب میشه!
پاسخ:
حال و روزتون همیشه بهاری و تابستونی باشه ان شاالله
پاسخ:
من شیفته ی پدر بزرگوار شما شدم!
انصافا قدر بدونین همچین پدری رو!
کم یابند همچین پدرهایی!
فکر کنین پدرتون چه حالی خواهد کرد وقتی تو یه بحثی شما هم با یه بیت از گلستان سعدی به ایشون تیکه بندازین!
من اگه جاتون بودما، برای کل کل با ابوی هم که شده چند تا حکایت از گلستان میخوندم!
یه بیت سعدی رو به جا و تو موقعیتش براشون بخونین کارت سوخت که سهله، ماشینشون رو هم میدن بهتون! امیدوار میشن بهتون!
پاسخ:
چه نیکو سوغاتی آوردین
قبول حق باشه ان شاالله
پاسخ:
زیارتتون قبول
سوغات چه آوردید اصحاب را؟
پاسخ:
سلام
خوشم اومد تو رسم الخط دقت های لازم رو به کار بردی!
پاسخ:
چشاتون عمیق میبینه! :))
پاسخ:
حالا کی گفته در مورد شما ننوشته؟
خوندینش مگه؟
اتفاقا در مورد شما هم زیاد نوشته!
پاسخ:
سعدی شما رو دوست داره اما!
+حیف که اسلام دست و پای ما رو بسته...
پنجره های بسته، هان ؟
پاسخ:
که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق...
شعر بسیار بسیار زیبایی بود
دوستان دگر، میتونین از این لینک بخونین این شعر زیبای بوستان سعدی رو
حتمن در مورد جد بزرگمون می گم که شاهنامه رو حفظ بودن و به زبان روسی نوشتن
و مادر مادربزرگم هم همین طور
به محض باز شدن لای پنجره داسنانش رو می گم براتون :)