پای در ره نه، مزن دم، لب بدوز
چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۱ ب.ظ
موندم چی کارش کنم
همین که گرفتمش تو دستم،
دیدم یه گنجشک بزرگ تر اومده نزدیکم و هی بالا پایین می پره
مادرش بود،
مادر بی قرارش ...
گذاشتمش یه گوشه از کوچه که زیر ماشین ها و دوچرخه های عبوری له نشه
وقتی دور می شدم، میدیدم که مادرش کنارش هی جیک جیک می کرد !
چند ساعت بعد نگران شدم که نکنه گربه بیاد سراغش!
برگشتم به اون کوچه ببینم در چه وضعیه
اون جا نبود، اثری از خون و درگیری هم نبود،
گنچشک قصه ی ما، بالاخره پریده بود :)
+صعوه آمد دل ضعیف و تن نزار
پای تا سر همچو آتش بیقرار...
این چند بیت، حکایت صعوه (گنجشک) ـه در منطق الطیر عطار،
و بهانه هایی که گنجشک در راه رسیدن به سیمرغ میاره...
۹۳/۰۷/۲۳
عشق دیگه جرئت نمیشناسه
دل میکنه
از لونه و اززتمام چیزها
ک فقط پرواز کنه..