از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

پای در ره نه، مزن دم، لب بدوز

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۱ ب.ظ


موندم چی کارش کنم

همین که گرفتمش تو دستم،

دیدم یه گنجشک بزرگ تر اومده نزدیکم و هی بالا پایین می پره

مادرش بود،

مادر بی قرارش ...


گذاشتمش یه گوشه از کوچه که زیر ماشین ها و دوچرخه های عبوری له نشه

وقتی دور می شدم، میدیدم که مادرش کنارش هی جیک جیک می کرد !


چند ساعت بعد نگران شدم که نکنه گربه بیاد سراغش!

برگشتم به اون کوچه ببینم در چه وضعیه

اون جا نبود، اثری از خون و درگیری هم نبود،

گنچشک قصه ی ما، بالاخره پریده بود :)



+صعوه آمد دل ضعیف و تن نزار

پای تا سر همچو آتش بی‌قرار...


این چند بیت، حکایت صعوه (گنجشک) ـه در منطق الطیر عطار،

و بهانه هایی که گنجشک در راه رسیدن به سیمرغ میاره...


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۳
حبیـ ـب

نظرات  (۴)

خب اگر ادم عاشق چیزی باشه
عشق دیگه جرئت نمیشناسه
دل میکنه
از لونه و اززتمام چیزها
ک فقط پرواز کنه..
روح ِ که باید دیوانه ی پرواز باشه!
پاسخ:
جرئت میخواد
جرئت جدا شدن از لونه
جرئت بلند شدن از زمین

جرئت دل کندن!
صبح روز عید دورو برمون توی جمکران پر از گنجشک شده بود.
:)
پاسخ:
رزین نبرده بودین؟ :))


۲۳ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۲ بنای با ثوات
کلا نوشته هاتونو دوس می دارم...من بودم وایمیسادم ببینم گنجشکه چه جوری می پره..
حوصله ام سر می رف بعد می رفتم..:))
پاسخ:
منم نوشته هامو دوست دارم ! :))

خیلی عجله داشتم! دیرم شده بود!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی