از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

این غافله عزم کرب و بلا دارد

شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۵ ب.ظ



کرایه ی اسب عادّی  4 تومن بود، ولی اسب گرونی کرایه کرد که راه بلد بود و مسیر رو می دونست، به قیمت 12 تومن


گروهی میشن و راه میفتن،

با اسب،

به سمت کربلا


تو میونه ی راه، یکیشون مریض میشه و از اسب میفته

دمر میذارنش پشت اسب و به حرکت ادامه میدن،

تا این که میبینن طرف،

گردنش ولو شده؛

مُرده


میمونن که چیکار کنیم این جنازه رو تو این بیابون و غربت؟

نه میتونیم ببریمش،

نه وسیله داریم که خاکش کنیم

عربی بومی رو می بینن

اشاره می کنن که میتونی جنازه رو ببری خاکش کنی؟

عرب میاد، جنازه رو میندازه رو کولش و میره

و سواران به راهشون ادامه میدن ...



از خاطرات شفاهی منقول از پدر پدربزرگ پدربزرگم بود- کربلایی ذوالفقار !-

خاطره ی سفری،

7 نسل پیش از من!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۸
حبیـ ـب

نظرات  (۳)

چقده من شوکه شدم الان :)))))
به هوای اینکه نیستید نیمه شبا می اومدم. بگو حبیب خدا امروز برگشته
دیدم امروز هوا یه طور دیگه ای بود... :)

+بابت اون نماز خیلی ممنونم. من لایقش نبودم. ان شالله بحق علی خدای متعال عاقبت همه مون رو بخیر کنه
پاسخ:
باور کنین گرمای هوا تقصیر من نیست :))

چوبکاری می فرمایید!
ان شاالله
:) خوش اومدین حبیب خدا
پاسخ:
ممنون :)
یکی از جذابترین خاطراتی که من شنیدم مربوط به مرحوم پدربزرگ هست از یک شب عاشورایی که توی کربلا صبح میکنن... و یکی از آرزوهامه که پیاده برم تا کربلا.
نزدیک بود که توی سفر خودمون جور بشه ها... از نجف تا کربلا راه نیمه نشده بود که پیادمون کردن که بریم... منتها آمریکاییها دلشون رحم اومد و دوباره ما رو سوار ماشین کردن که توی گرما نپزیم.
پاسخ:
ان شاالله اگه تمایل داشتین، فرصت کردین و ناقض پرایوسی هم نبود، این خاطرات رو تو وبلاگتون تعریف کنین برامون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی