"ثانیه ها سریع حرکت می کنن! سریع تر از قدم های پدرم، سریع تر از نوسانات ارز"
این جمله ای بود که من تو خواب! به یکی از مسئولین مجلّه ی همشهری داستان گفتم!
نوسانات ارز که هیچ چی، ولی داشتم به این فکر می کردم که چرا تو خواب، ذهنم سرعت گذر ثانیه ها رو به قدم های پدرم تشبیه کرد
یادتونه وقتی خیلی کوچیک بودیم و دست در دست پدرامون در کنارشون راه می رفتیم؟
یادتونه قدم هاشون چقدر بلند به نظر میومد و چقدر سریع ؟
برای رسیدن به هر قدمشون باید تند تند سه-چهار تا قدم بر می داشتیم تا بهشون برسیم
حکایت من و ثانیه های از دست رفته هم همین حکایته...
ان شاالله برای رسیدن به این ثانیه ها، یه مدّت خودم رو شدید مشغول می کنم
بعدشم ان شاالله چند هفته مسافرت خواهم بود
مجموعا یه حساب سر انگشتی بهم میگه نوبت بعدی که بتونم بیام وبلاگ و پست رگباری بذارم،احتمالا دور و بر اوایل مرداد ماه خواهد بود
تو این مدّت احتمالا به وب دوستان گهگاهی سر خواهم زد، و احتمال داره پست هم بدم، ولی درست تر اینه که وقتم رو به کمال صرف کارهام بکنم و هر ثانیه ای که این جا میام یعنی یه ثانیه از جای دیگه ای غافلم، پس سعیم بر این خواهد بود که جلوی خودم رو بگیرم و نیام! حالا باید دید چقدر میتونم موفق باشم تو این کار!
دوستان هم در این مدّت اگر وقتتون خالیه، استفاده کنین از انواع و اقسام کتب به درد بخور، که بیشتر از این وبلاگ به شما و وجود و روحتون اضافه می کنن
از "گلستان سعدی" و "مثنوی معنوی" و "قرآن کریم" گرفته تا "خاطرات حسنعلی خان مستوفی" و "آشپزی ساناز"!
ان شاالله خدا به وقت هممون برکت بده و هممون رو عاقبت به خیر کنه به حق این ماه عزیز و این روزهای مبارک
پ.ن: تو خواب خانم مسئول مجلّه فرمودند که نسخه ی قبلی مجلّه قیمتش رسیده به 9000 تومن و شماره ای که در دست چاپّه قیمتش از این هم گرون تر خواهد بود! البته خواب بر خلاف عنوان پست، خواب بعد از ظهر بود؛ ولی باز هم علاقه مندان به این مجلّه دعا کنن رویای صادقه نبوده باشه! اقلّا اون بخش قیمتش!