از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

وقتی 17 ساله م بود،

کلی سوال داشتم

دنبال جواب های خیلی هاشون گشته بودم. خیلی جاها سر زده بودم. خیلی کتاب ها خونده بودم

 

یه جهانبینی داشتم برای خودم. میدونستم از دنیا چی میخوام

 

وقتی 21 ساله بودم، جهانبینیم با 17 سالگی خیلی فرق کرده بود

خیلی کارها کرده بودم. خیلی چیزها ساخته بودم

 

یه جهانبینی متفاوت از گذشته داشتم برای خودم. میدونستم از دنیا چی میخوام

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۱۴
حبیـ ـب

در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری، وان پرده نشین باشد

 

خیلی جاها مصداق داره، یه مصداقش هم بین اهل هنره. بعضی ها شاهد بازاری، چیزی رو میخونن که بیشتر فروش بره و صرفا پول بیشتری در بیاره،

بعضی ها هم، گل. خوشبو، بی ادعا و پرده نشین

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۲۱:۳۲
حبیـ ـب

گاهی از دور زمان به تنگ میام

که چرا فلان چیز اونطوریه

چرا فلان مشکل، فلان غم و فلان درد و مصیبت برای من هست

یاد آوری این حکایت سعدی، آدم رو کمی آرام و شاکر می کنه، 

و به یاد آوردن افرادی، که همین وضع ناراضی کننده ی امروز ما، آرزوی اون هاست.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۳۴
حبیـ ـب

فریب دشمن مخور و غرور مداح (کسی که مدحت رو میگه)  مخر، که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده. احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید.

 

به زبون ساده تر، سعدی میگه گول کسی که تعریفت رو می کنه نخور و با یه تعریف باد نشو. لاشه گوسفند رو هم وقتی میخوان پوست بکنن، اول بادش می کنن! (که پوستش راحت کنده شه) 

الا تا نشنوی مدح سخنگوی

که اندک مایه نفعی از تو دارد

 

که گر روزی مرادش بر نیاری

دو صد چندان عیوبت بر شمارد

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۱
حبیـ ـب

در وبلاگ آساره ( aassaarree.blog.ir) یه بخش جالب دیدم که نوشته بودن وقتی دلتون گرفت چه کارهایی حالتون رو بهتر می کنه؟

سوال جالبیه

وقتی شعله ی نشاط در جانتون کم فروغ میشه و از دور زمان به ناله می آیید، چه می کنید تا حالتون بهتر بشه؟

چگونه غبار غم از آینه ی دل پاک می کنید؟

 

همینجا بنویسید، هر چند متفاوت یا مضحک به نظر بیاد

من هم در پستی جداگانه می نویسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۱۲
حبیـ ـب

یک حالی هست، که قطب آغازش در من، از دوران نوجوانی بود

 

علاقه به فداکاری

شهادت

دادن جان و مال در راه خدا

بخشش دارایی و کمک به دیگران

 

یک حال دیگه ای هست، که چند سالی ست شروع شده و قطبش در بزرگسالیه

 

اقتصاد

جمع سرمایه

پول جمع کردن برای خرید امکانات زندگی

پول جمع کردن به امید خرید خونه و ماشین

صرفه جویی

پول در آوردن و پول جمع کردن و اضافه کردن دارایی ها به منظور تامین لوازم رفاه و زندگی

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۸
حبیـ ـب

با یکی از دوستان قدیمی که رفته کانادا صحبت می کردم

خاطره ی جالبی تعریف کرد

"می گفت اون جا، چون اون جا دمای هوا تو زمستون تا زیر 20 درجه میره، بومیان کانادا به هوای سرد عادت دارن. تابستون ها که هوا گرم میشه و به مثبت 20 درجه میرسه، ما ایرانی ها حسابی کیفور میشیم.

 یه روز تابستون که هوا 20 درجه بود، خنک و عالی، تو خیابون قدم میزدم که دیدم یه کانادایی غش کرد. زنگ زدیم اورژانس اومد، معلوم شد که گرما زده شده!"

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۵۸
حبیـ ـب

سوال

 

این تصاویر شما رو یاد کی یا چی؟ میندازه؟

 

 

پانویس: گربه ی پالاس هستن، از نژادهای وحشی گربه سانان ساکن بوم ایران

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۶:۱۴
حبیـ ـب

کودک بودم، دبستانی، 

و ما اون دوران، از خوب روزگار یه کامپیوتر خریده بودیم

یه بازی های بدوی ای هم بود، که روش نصب کرده بودیم

به بازی که مشغول می شدم، توش مستغرق می شدم

گاهی مادرم صدام می کرد، که بیا، اما اون قدر گرم بازی بودم که نمی شنیدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۵۸
حبیـ ـب

 

تو این ایام خانه نشینی و کرونا، شب و روزم جا به جا شده و ساعت خوابم به هم ریخته و تا طلوع آفتاب بیدارم

خیلی چیزهاش بده، ولی این بین یه چیزی هست که بهم شوق زندگی میده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۵۷
حبیـ ـب