بالا و پایین
پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ق.ظ
گاهی از دور زمان به تنگ میام
که چرا فلان چیز اونطوریه
چرا فلان مشکل، فلان غم و فلان درد و مصیبت برای من هست
یاد آوری این حکایت سعدی، آدم رو کمی آرام و شاکر می کنه،
و به یاد آوردن افرادی، که همین وضع ناراضی کننده ی امروز ما، آرزوی اون هاست.
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم (کفش نداشت و پولی هم نداشت یه کفش بخره) . به جامع (مسجد جامع) کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تره بر خوان است
وآن که را دستگاه و قوت نیست
شلغم پخته مرغ بریان است
۹۹/۰۳/۲۹
درود بر حبیب خدا
هر چند هزار تا چیز برا شاکر بودن هست متاسفانه من شخصا دقیقا به همون چیزی می چسبم که باعث رنجش روحم هست