از رنجی که می بریم
یک سری رنج ها هست،
مثلا، فرض کنین طرف تو صحرای آفریقا به دنیا اومده
خب رنج گرما،
رنج محیط
یا این که مثلا ناخواسته مادرزادی معلول به دنیا میاد
رنج می بره از این معلولیت
خب این ها، یک سری رنج ها هستن، که ما در به وجود اومدنشون خیلی نقش پررنگی نداریم (دست کم من اینطور فرض می کنم)
ولی یک سری رنج ها هست،
شاید بشه گفت، اکثریت رنج هایی که بشر می بره،
که اون ها رو، خودمون برای خودمون درست کردیم
اکثریت ما، در آفرینش این رنج ها سهیمیم،
و رنج به جامعه مون تزریق می کنیم
درد به جامعه مون تزریق می کنیم
مثل رنجی که بی مسئولیتی های ما،
بی توجهی های ما،
کم کاری های ما و ...
به اطرافیانمون وارد می کنه
مثل لحظه ای که عابر پیاده میاد از خط عابر رد بشه،
اما راننده پاش رو روی پدال فشار می ده، و حق عابر رو زیر پا میذاره
عابر، رنج می کشه برای گذشتن از خطی که حقشه
یا مثلا،
راننده داره تو مسیر خودش میره
عابر یهو از جایی که گذرگاه و خط عبورش نیست، با سرعت می پره وسط خیابون و میخواد از خیابون رد بشه
راننده سریع ترمز می کنه
یک آن می ترسه از این که بزنه به اون خانم و بچه ای که همراهشه!
راننده رنج می کشه، برای روندن تو مسیری که حقشه
مثال خیلی زیاده،
چیزی که میخوام بگم اینه که،
اگر ما مردم شادی نیستیم،
اگر پیدا کردن لبخند رو صورت مردم توی خیابون کار بسیار سختیه
بعید میدونم این به خاطر قاره ای باشه که توش قرار داریم،
یا به خاطر وضعیت اقتصادیمونه،
یا به خاطر لغت های سنگین و پیچیده ای مثل ژئوپلتیک منطقه،
با به خاطر ...
چرا که تو یه کشوری مثل هند،
مردمی که سطح رفاهشون خیلی پایین تر از ماست، از ما خوشحال تر هستن!
نه
به نظر من، این به خاطر این رنج هاییه که تک تک ما می کشیم
که به نوعی، بازتاب رنج هایی هستن که تک تک ما ایجاد می کنیم...
صورت های عبوس ما،
تجسم اعمال ماست!