اندر حکایت تفاوت ظرفیت زنبیل و تریلی
چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ب.ظ

پارسال بود یا پیارسال به گمانم
خیلی انتظار این لحظه رو کشیده بودم،
که بعد کلی انتظار، برسم کنار ضریحش و خواسته هام رو ازش بخوام
که فلان کارم رو راه بندازه
فلان جا کارم رو درست کنه
فلان جا موفقم کنه
قامت متوسطی داشت
نحیف نبود اما چاق هم نبود. کمی لاغر تر از متوسط
خوش سیما بود و چهره ای نورانی داشت،
و عبایی قهوه ای
و به گمانم عمّامه ای سفید
و چشم هایی،
بهتر بگم، چشمه هایی،
آماده ی جوشش
تا رسید،
با گریه ضریح رو گرفت،
که یا امام،
مردم مظلوم بحرین،
مردم سوریه
مردم...
مردم ...
عاجزانه، با اشک و گریه و التماس، گفت و گفت و گفت،
و نشنیدم برای خودش دعایی بکنه...
و باز هم دیدم، حقارت خودم رو
من، که برای یک نفر دعا می کردم،
و او، که نگران میلیون ها نفر بود ...
۹۳/۱۱/۱۵
فکر کنم او حتی فکر این را هم نمی کند که خدا چند صد میلیون برابر خواهدش داد.
خوش بحالشون.
خوش بحالتون.