اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد؛ باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
چمران تو کتاب انسان و خداش (که مکتوب یکی از سخنرانی هاشه)، صفحه ی 88 و 89 میگه:
"ولی حقیقت امر این جاست که فلسفه ی مادّی به هیچ وجه قادر نیست که این احساس درونی، این اشراق، این عرفان را بفهمد و توجیه کند. اصولا در صدد فهم آن نیست، این دنیای دیگری است. در پی آن است که احتیاجات مادّی انسان را تأمین کند و بس. ولی شما می دانید که در این زندگی اگر کسی به راستی بخواهد مفهوم حیات را بفهمد، این خوردن و خوابیدن و زندگی کردن هدف حیات نیست، این ها محملی برای حیات است. آدمی غذا می خورد یا لباس می پوشد یا می خوابد برای آن که زندگی کند، برای آن که خدا را بپرستد. هدف زندگی، خوردن و خوابیدن نیست، این ها وسیله ی زنده بودن است. می توانم بگویم آن لحظاتی را می توان زندگی حقیقی به شمار آورد که یک انسان از این حالت مادّی و از این دنیای لجنی به معراج صعود می کند، و آن نوع احساس، آن نوع الهام و اشراق برای او دست می دهد. این لحظات در زندگی انسان ها بسیار کوتاه است ولی آن چه زندگی به حساب می آید فقط همین لحظات است و بس. بقیه ی زندگی فقط محملی است برای این که انسان زنده بماند، تا این لحظات کوتاه و معراج و طیران روح به او دست بدهد، و آن انسانی که در زندگی خود بیش تر به این حالات دست پیدا می کند و این لذّت و این طیران روحی برای او بیشتر رخ می دهد، او زندگی بهتری دارد، زندگی موفق تری دارد. آن انسان هایی که سرتاسر حیات خود را در مادّیات و احتیاجات مادّی سر می کنند و هیچ لذّت روحی و هیچ احساس معراج به آن ها دست نمی دهد، آن ها در حقیقت انسان نیستند، از انسانیّت بویی نبرده اند."
نگاه کنین نگاه چمران به موفّقیت و زندگی موفّقیت چیه، و نگاه ما چی!
این،
دیدگاه آدمیه،
که تو بهترین دانشگاه های جهان درس خونده و موفقیت آکادمیک رو به کمال کسب کرده،
تو لابراتوآر بِل تو آمریکا کار کرده و بهترین شرایط شغلی رو تجربه کرده،
وزیر دفاع بوده و مراتب بالای قدرت هم بهش داده شده،
اما موفقیت رو،
نه در برکلی خوندن می بینه،
نه تو پول،
نه تو قدرت،
موفقیت واقعی رو در لحظات کوتاه معراج و پرواز روح می بینه!
شلمچه ...جنوب اون یادمانی که واسه دکتر ساختن , تمام کارنامه هاش تمام نقاشیاش و....
کتاب عارفانه از دکتر چمران هم که عالیه تمام دست نوشته هاشو البوم عکس و.. اون وشته ی معروفش