از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

از دیار حبیب...

من از دیار حبیبم ؟ من از دیار غریب؟

Firefox

شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ب.ظ

پیداش کردین تو عکس؟

اگه نه برین عکس بعدی


دیدین؟

ندیدین؟

واقعا ندیدین؟

پس برین تو ادامه مطلب


یه لحظه هم اون وسط وایستاد،

چش تو چش من نگاه کرد،

و بعد به راهش ادامه داد و دوان دوان رفت تو باغی و ناپدید شد


یاد اون روباهه و اهلی کردن تو کتاب شازده کوچولو افتادم!

البته مطمئن نیستم روباه بوده یا شغال!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۷
حبیـ ـب

نظرات  (۱۰)

منم اگر میدیدمش و چش تو چش میشدم احساس شازده کوچولو بودن میکردم مطمئنا
پاسخ:
حیف که اهلی ما نشد!
خواب بودید آیا؟؟
واقعیت دارد آیا؟؟
پاسخ:
خواب؟
عکسا رو خودم گرفتم!
۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۲:۱۷ ❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu
اون نقطه ی سیاهه که نزدیک درخته؟!
پاسخ:
تو عکس اولیه آره
اون کله شه!
روباه بید داداش
پاسخ:
معلومه سابقه داریا دکتر!
بالاترها زیاد باید بوده باشه
۲۹ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۶ تاج بی بی
مطمئنید چوب بود؟!

اینجا
پاسخ:
:|

اونی که اشاره کردین، سایه ی یه چوب بود! سایه ی یکی از چوب هایی که برای حصار باغ کاشته بودن! :|
سلام
 جدا و بی ربط به پست باید بگم چقدر خوبه این فضاها
حتا تو زمستون هم درختای تو خواب با اون شاخوبرگ لخت خوشگلن! و کلی حس خوب میدن :)
پاسخ:
سلام

بله!
۲۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۰۱ بنای با ثوات
سلام...تو کتاب شازده کوچولو روباه بود نه شغال..
اما این منو یاد یه فیلم سینمایی انداخت که نزدیکای عید چند سال پیش پخش شد. دو تا بازیگر داشت یه دختر و روباه...
دختره روباهی رو تو جنگل می بینه. کم کم اهلیش می کنه. خیلی برای اهلی کردنش وقت می زاره. و بالاخره باهاش دوست می شه.
یه روز میاردش تو اتاقش. در اتاق رو می بنده.
روباه که خودشو محصور می بینه دیوونه می شه خودشو به دروپنجره می کوبه. دختره هرکاری می کنه نمی تونه آرومش کنه...
روباه از شدت ترس از محبوس شدن خودشو به سمت پنجره اتاق پرتاب می کنه. پنجره میشکنه و از طبقه ی دوم خونه می لفته پایین.
دختر خیلی پشیمون می شه. گریه می کنه و روباه رو بغل می گیره. با خودش می بره به اعماق جنگل. فکر می کنه مرده.
بهار می شه تابستان...تابستان میشه پاییز ....پاییز میشه زمستان..
دختر در تمام این مدت میرفته جایی که روباه رو همیشه می دیده...
زمستان می شه بهار و اون دویاره روباهش رو می بینه...
یه شال قرمز یا پارچه ی قرمز دور گردنش بسته بوده ازونجا میشناسدش.
روباه رو می بینه اما از فاصله ی خیلی خیلی خیلی دور..و دیگه هیچ وقت به هم نزدیک نمی شن....

پاسخ:
سلام
کتاب شازده کوچولو روباه بود، اما اینی که ازش عکس گرفتم مطمئن نیستم روباه بود یا شغال

آره یادمه چند دقیقه ی کوتاه از اون فیلم رو دیدم! همون جا که خودشو می کوبید در و دیوار!

عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود!
مام ازینا داریم :))) زیاد
پاسخ:
خوش به حالتون! ما کم داریم! :))
۲۸ دی ۹۳ ، ۱۱:۰۵ بهانه گیر
سلام
چه جالب... کاش عکسا نزدیک تر بود.
یکی از حیواناتی که من بسی دوست دارم روباهه! اصلنم نمیدونم چرا...
پاسخ:
سلام

حیوون قشنگیه!
۲۸ دی ۹۳ ، ۰۰:۱۱ تاج بی بی

خداروشکر فکس بوده

من فکرم رفت به مار یه چیزی شبیه مار تو عکس دوم گوشه سمت چپ هستا

دقت کنید :|


پاسخ:
چوب بود که!

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی