بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش

1.در دوران مدرسه، دوستی داشتیم، حافظ قرآن و خطاط و آراسته به کمال سیرت و جمال صورت و بسیار از فضایل و معانی
می فرمود که من هروقت زندگی بهم فشار میاره، خط می نویسم و آروم میشم
صدای خیلی خوشی هم داشت. قرآن که تلاوت می کرد، ما هم آروم می شدیم
لیکن شخص بنده، از اون جایی که نه از لحن داوودی بهره ای بردم و نه از خطّ نستعلیق حظّی و نه هنر قابل ذکری،
پس چون مصائب روزگار بر من فرود میان، ناخواسته به وبلاگ نویسی فرار می کنم!
و از اون جایی که این دوم یا سوم بار است به گمانم، که تصمیم می گیرم کمتر بیام، و بیشتر میام، از سخن گفته باز می گردم و این جا رو غیر نیمه تعطیل اعلام می کنم!
روال نوشتن این جا، بستگی به حال نویسنده داره، که در حال حاضر رنجور و گرفتاره و سریع القلم!
2. دیدین ما تو گفتار خودمون می گیم "کتاب متاب" ، مداد پداد" و از این جور قسم عبارات؟ این بیت حافظ رو نگاه کنین!:
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
اعصاب نداشته ها!