مزدا

این رفیقم، سمند داشت
داشتیم می رفتیم به سمت ماشینش که ما رو برسونه تو مسیرش، که رسیدیم به یه مزدا
دزدگیر رو زد و گفت سوار شو!
"من: ای جان! مزدا!"
سمت شاگرد پر میوه و تر بار بود و جای پا نداشت!
"من: آقا من میرم عقب میشینم!
ف.: نه بابا! دست فرمون منو ندیدی؟ بد می پیچم میفتی پایین میمیری!"
"من: میدی من برونم؟ خیلی دوست دارم مزدا برونم!
ف.: باشه!"
سوئیچ رو گذاشت تو دستم و گفت: " تو برون ولی من عمرا سوار نمیشم! " :)))
ماشین قدیمی و درب داغونی بود
وقتی سوار شدیم خدا رو شکر کردم که من نروندم!
"من: سمت راست آینه رو بپا آینه رو بپا!
اوه اوه در! در! بگیر چپ درش بازه الان درشو می کنی!
چپو داری میزنی چپو داری میزنی! بگیر به راست!"
خیلی هیجان داشت! تو سرعت 40 km/h، اون قدر تکون و لرزش داشت و فرمون و ترمزش انقدر بد بود که حس می کردی داری تو رالی داکار داری با 180 تا میری!