از رحمتی ایزدی کلیدی باید
پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۱ ب.ظ
اینی که میگم مال چند سال پیشه:
صندلی عقب نشسته بودم، پشت راننده
خوابم برده بود
چشمم رو که باز کردم، دیدم تو آمبولانس دراز کشیدم
تعجب کردم
پرسیدم چی شده؟
کسی جواب نداده
دیدم رو دستام خون چکیده
به لباسم نگاه کردم، سرخ بود و پر از لکه های درشت خون...
------------------------------------------------------------------------------
بعضی موقع ها تو زندگی، آدم گم میشه و اشک میریزه از گم شدن
بعضی موقع ها تو زندگی، آدم پاشو کج میذاره و افسوس میخوره ازکج رفتن
امّا بعضی موقع ها هم هست تو زندگی، که آدم خوابش میبره انگار
نمی فهمه داره کج میره
حس نمی کنه اشتباهاتش رو
نمی فهمه روز به روز داره از خدا دورتر میشه و گند میزنه به روحش
انگار یه چیزایی میفهمه ها، امّا ترجیح میده چشماشو ببنده و بخوابه
مثل حس ترجیح خواب به بیدار شدن تو صبح جمعه، وقتی ساعت زنگ میزنه امّا خاموشش می کنی...
می ترسم
می ترسم وقتی روز قیامت از خواب خرگوشی بیدار میشم، بشه مثل همون روزی که از خواب بیدار شدم و دیدم خون آلودم!
دعام کنین
از رحمت ایزدی کلیدی باید ...
صندلی عقب نشسته بودم، پشت راننده
خوابم برده بود
چشمم رو که باز کردم، دیدم تو آمبولانس دراز کشیدم
تعجب کردم
پرسیدم چی شده؟
کسی جواب نداده
دیدم رو دستام خون چکیده
به لباسم نگاه کردم، سرخ بود و پر از لکه های درشت خون...
------------------------------------------------------------------------------
بعضی موقع ها تو زندگی، آدم گم میشه و اشک میریزه از گم شدن
بعضی موقع ها تو زندگی، آدم پاشو کج میذاره و افسوس میخوره ازکج رفتن
امّا بعضی موقع ها هم هست تو زندگی، که آدم خوابش میبره انگار
نمی فهمه داره کج میره
حس نمی کنه اشتباهاتش رو
نمی فهمه روز به روز داره از خدا دورتر میشه و گند میزنه به روحش
انگار یه چیزایی میفهمه ها، امّا ترجیح میده چشماشو ببنده و بخوابه
مثل حس ترجیح خواب به بیدار شدن تو صبح جمعه، وقتی ساعت زنگ میزنه امّا خاموشش می کنی...
می ترسم
می ترسم وقتی روز قیامت از خواب خرگوشی بیدار میشم، بشه مثل همون روزی که از خواب بیدار شدم و دیدم خون آلودم!
دعام کنین
از رحمت ایزدی کلیدی باید ...
۹۳/۰۵/۲۳
اگه دوست داشتید به منم رمز بدید