بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۰۶ ق.ظ

شب بود، شاید حدود 10،
و بارون شدیدی می بارید
تو خیابون تاکسی ای پیدا نمی شد،
زدم کنار و چند نفر رو سوار کردم تا تو مسیرم برسونمشون
تا اون موقع برای غریبه ای رانندگی نکرده بودم، و سعی می کردم خیلی با احتیاط برم تا مسافرا آب تو دلشون تکون نخوره
یکی از مسافرا خیلی حرّاف بود، یه ریز حرف می زد!
چند تا جوون رو که تند می رفتن دید
آقا من باب خود شیرینی، تشکّر کرد از رانندگی آروم من و هر چی از دهنش در اومد به این آدمایی که تند می رفتن گفت! :)))
-حالا جوونن دیگه آقا، دوست دارن با سرعت برونن!
-نه آقا، بی شعورن! وگرنه شما هم جوونی! :))))
شیطونه می گفت گازشو بگیرم، بعد وسط خیابون دستی رو بکشم بعد این که ماشین رو آسفالت خیس دو دور چرخید، درو باز کنم و با یه لحن جدّی بگم:
-"پیاده!" :)))
البته شیطونه زر زیادی میزد! میخواستمم بلد نبودم! :)))
۹۳/۰۲/۰۷
فیلم اکشن زیاد می بینید، عایا؟
حبیب آقا مشغول تمرین تیک آف
و دور انگلیسی هستید، خبری
ازتون نیست؟
(شوخی)
ناگفته نماند بنده هم به طرز عجیب غریبی عشق سرعت بوده و کلاً از اینکه دیگری براند اما با سرعت و بنده در همان ماشین باشم و در حال بردن لذّت
بسیار بسیار استقبال می نمایم.
کلاً دوست دارم راننده داشته باشم، تا اینکه خودم برونم
هر جا هستید خوب باشید و سلامت ان شاءالله